غزلیغزلی، تا این لحظه: 10 سال و 7 ماه و 1 روز سن داره

یه غزلم

آبرو ریزی

به نام خدا   سلام. خوبین.سلامتین؟   هر مادری،پدری،برادری و خواهری از آبرو ریزی خواهر و با برادر کوچیکش خیلی خجالت میکشه.غزل جون چند وقتی بود که از پوشک گرفته شده بود که رفتیم مسافرت.فکر میکردیم میگفت خودش ولی اینجوری نشد.در مسافرت اصلا اطلاع یا آلارم نیمداد.بعد مسافرت خیلی اوضاع بد شد.هیچی نمیگفت.اولین فاجعه خونه ی مادر بزرگم بود.که گند زد به کل زندگیشون. چند روز بعد که تولد زندگیم:پدرم)))) بود هاکوپیان برای پدرم یک بن تخفیف 500 تومنی فرستاد.قرار بود بریم و رفتیم.اول رفتیم ناهار توی یک رستوران ایتالیایی بسیار شلوغ.خیلی باکلاس بود.وسط غذا بودیم که گفت بابا جیش دارم!و بهد سد شکست و شروع کرد به...
5 مرداد 1395

کتک کاری پسر عمم

به نام خدا   سلام. خوبین.سلامتین؟   امروز میخوام از خاطره ای خنده دار براتون طعریف کنم.همیشه پنجشنبه شب ها خانواده ی پدری من دور هم جمع میشن و زندگیم:پدرم)))که فرزند ارشد خانواده هست هم دعوته طبیعتا.پسر عمم از دوران طفولیت با من بود.بچگیم که میرفتیم خونه ی مادربزرگم اگه نبود حسابی حوصله ام سر میرفت. قرار بود بریم پایین فوتبال.که یک مشکلی پیش اومد.پسر عمه ی من مشکلی در بینی خودش داره که انگار یک آسیب دیدیگیه و بینیش به شدت حساسه.سرکار علیه غزل خانوم یک کیف باز حرفه ای هستش.2 تا کیف لویی ویتون در رنگ های مشکی و قرمز دارن.سرکار علیه کیف مشکیه رو تازه خریده بودن.پسر عمم داشت با غزل بازی میکرد که از سر شوهی ز...
5 مرداد 1395

عروسی خاله ساجدم

به نام خدا   سلام خوبین.سلامتین؟   عروسی دختر خالم که خاله صداش میکنم یکی از توپ ترین عروسی های دنیا بوده بدون شک!من پسرم و طبیعتا نرفتم تو زنونه بدونم غزل چیکار کرده که بنویسم.پس صحبت های مادر را نقل میکنم: سفره ی عقد با غزل یه عکس داره تکی یکی با خاله ساجدم یکی فامیلی اون موقع بچه بود.من چون عکسا هم ندیدم فقط مینویسم از خودم.غزل لباس خیلی خوشکلی تنش بود یه لباس عروس سفید که دامن توری داشتو اینا.لباسش برای همین مجلس بود و صد در صد خوشکل ترین نی نی جمع بود.مورد داشتیم با عروس اشتباهی گرفتنش والا! در مجلس عروسی خیلی هارو خر کرد.میخوام خاطراتشو که خر کرده براتون بنویسم. ببینید از جلف ترین زن دنی...
5 مرداد 1395

ختم شهرزاد

به نام خدا   سلام خوبین.سلامتین؟   در خانه ی ما صبح ها تمامی قسمت های شهرزاد پخش میشود.خواهر گلم الان میتونه نقد کنه فیلمو.دیالوگارو حفظه.براش دعوت نامه اونده بره جای ترانه علی دوستی بازی کنه اصلا.والا هم خوشکل تره هم ناناز تره .هم صدای بهتری داره.پس چی فکر کردین؟؟ راستی همین دو ساعت پیش یک دعوت نامه ی جدید اومده.میگن مردم از صدای محسن گله دارن.غزل خانوم بعد همخوانی نصفه اش با محسن به جای ایشون میخواد بره بخونه.غزل هم گفت من کلی مشعله دارم باید به وضعیت تعمیر شیشه شیرم برسم برید فردا بیاید. همین جوریه باور کنید.من پخش زمین میشم وقتی با محسن میخونه. از دل درد میترکم. نمیدونید چه وضعیه.! وقتی یه اهنگ مث...
5 مرداد 1395

اون تلوزیونو ببندید

به نام خدا   سلام خوبین.سلامتین؟   انگلیسی برای کودکان موضوعی شده که مادران سرزمینم را حسابی جوگیر کرده.اخه من نمیدونم یه بچه 9 10 ماهه چجوری میخواد یاد بگیره.این پست در مورد Your Baby Can Riad هست.تا قبل این که غزل پرستار داشته باشه صبح ها بنده با همین از خواب نازنین بیدار میشدم.یه وضعی اصلا. this is a sheep،this is monkey،please shut up.غزل هم مثل این بچه خرخونا (که خومم یکیشونم ولی باید مسخره کنم.مطب یک کمی سنگینه)میشست گوش میداد.بعد دیدن حیوانات میخندید.خنده ها که حالت تهوع بهش دست میداد.یه دردی! خدارا شاکرم که این CD گم شد خونه ی پرستارا و گرنا الان هم در همین وضع بودیم.کم کم علاقه ی غزل از این برنامه از دست ...
5 مرداد 1395

دنیای عجایب

به نام خدا   خوبین.سلامتین؟   حدودای جمعه بود که رفتیم با پسر عموی کوچکم و پسر عمه بزرگم رفتیم سرزمین عجایب.فکر نمیکردم تو این سر بهم خوش بگذره ولی خیلی خوش گذشت.دلیلشم حضور چسر عموم بود.ولی این وب من نیست که. مال خواهرمه.بابام چهار کارت گرفت یکیش برای غزل سه تا برای ما.کارتارو دست ما داد و مارفتیم رد کارمون. از عکس ها و فیلم ها معلومه کجاها رفتن.کلی هوش گذشته بود به غزل.داشت از خستگی می افتاد زمین. ما حدود چهار بار سوار ماشین کوبنده شدیم.بار اخر خیلی حال داد.گفتیم میریم اون وسیله که میبینیش زود میایم.ما بابامو پیچوندیم رفتیم ماشین کوبنده.بهد باز یبا ماشینا بابام داش میومد سمت جایگاه کوبنده.وقتی دیدیمش یه ذره اروم...
5 مرداد 1395

عکس

                  امشب.                           اورامان.کردستان.امال تابستان   ...
5 مرداد 1395
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به یه غزلم می باشد