غزلیغزلی، تا این لحظه: 10 سال و 7 ماه و 1 روز سن داره

یه غزلم

خاطرات یا عمه جونم

به نا خدا   سلام. خوبین.سلامتین؟ پست قبل گفتم که از عمه جونم هم مینویسم.2 بار با عمم رفتیم ساختمون پزشکان دی.اولین بار برای خواهر دکتر بود که پزشک اطفال هستش.من و عمم نشستیم تو سالن ویزیت مامانم رفت تو.بهدش رفتیم آواچی که فیله داره در حد KFC.جاتون خالی عمه جونم چقدر لذت برد از غذا.خانواده ی پدرم مسافرت بودن و عمه اونده بود خونه ما همنوجا خوابید و صبح خروس خون رفت سر کار. خاطره ی دوم نزدیکای ازمون تیزهوشان مدرسمون بود.9 ما تموم شده بود و فردا ساعت 12 همچی شروع می- شد.من 40 سوال ریاضی داشتم که باید طرح میکردم و تست مرات میزدم. عمم همشو واسن انجام داد.خیلی دوسش دارم!اون موقع آهنگ چدید سیروان یه صبح دیگه بود که واقعا صبح رو ب...
5 مرداد 1395

خاطرات مفقود!

به نام خدا   سلام. خوبین؟من یک سری عکس و ویدیو داشتم که مفقود شدن.خیلی عجیبه ولی نیستن!میخوام از قبل تر بگم.شبی که فهمیدم یک  داداش یا یک خواهر دارم!شب تولد یکی از بچه ها بود کلاس چهارم ابتدایی.وقتی از اولین تولد یکی از دوستام به نام ضیاِیی اومدم مامانم به هم بگفت چی شده.داشتم بال درمیاوردم.اصلا باورم نمیشد!من؛خواهر؛برادر؟ شوخی میکنی.یک سری خاطرات اعصاب خوردکن یادم یاد! از زیرزمینی مخوف به نام سونوگرافی.در بیمارستان کسرا.جهنمی یود واسه خودش!وقتی جوابش اومد بدترم شد!دکتر گفته بود که در قسمتی که بچه در اون هست موج دیدیه میشه.من هیچی نفهمیدم ولی نتیجه این بود که باید اون کیسه پاره شه.منم زیاد نمیدونستم که چیشده فقط نگران بودم...
5 مرداد 1395

اولین مطلب.غزل جون کیست؟؟؟

به نام خدا سلام.من داداش عزلم.اسمم امیرحسینه و خدا میدونه عاقبت این وب چی میشه!من بعد سال تحصیلی میچسبم به درسا و وقت سر خاروندنم ندارم! می خوام اینترودیوز رو شروع کنم. غزل بیست و نه مهر ماه سال نودو دو به دنیا اومدو من خیلی حال کردم.بجز من مامانمم کلی خاطره داره که باید براتون تعریف کنه!خلاصه روزی که غزل به دنیا اومد روز باحالی بود.قرار بود ساعت 12 دیگه اومده باشه به این دنیا.منو میگی سر کلاس سی ثانیه یک بار ساعتو نگاه میکردم.ورزش داشتیم ساعت 12 شده بود.از معلم ورزش آقای "گواهی"پرسیدم ساعت چنده آقا؟گفت 12 خیلی خوش حال شدم.منتظر شدم تا بریم خونه.دکتر جراح،دگتر خانواده گی ما هست.من پسر خاله هام جراحامون خانوم دکتر وزیری بود...
4 مرداد 1395
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به یه غزلم می باشد