غزلیغزلی، تا این لحظه: 10 سال و 7 ماه و 1 روز سن داره

یه غزلم

خاطرات یا عمه جونم

1395/5/5 0:33
نویسنده : یه معشوقه
218 بازدید
اشتراک گذاری

به نا خدا

 

سلام.

خوبین.سلامتین؟

پست قبل گفتم که از عمه جونم هم مینویسم.2 بار با عمم رفتیم ساختمون پزشکان دی.اولین بار برای خواهر دکتر بود که پزشک اطفال هستش.من و عمم نشستیم تو سالن ویزیت مامانم رفت تو.بهدش رفتیم آواچی که فیله داره در حد KFC.جاتون خالی عمه جونم چقدر لذت برد از غذا.خانواده ی پدرم مسافرت بودن و عمه اونده بود خونه ما همنوجا خوابید و صبح خروس خون رفت سر کار.

خاطره ی دوم نزدیکای ازمون تیزهوشان مدرسمون بود.9 ما تموم شده بود و فردا ساعت 12 همچی شروع می- شد.من 40 سوال ریاضی داشتم که باید طرح میکردم و تست مرات میزدم. عمم همشو واسن انجام داد.خیلی دوسش دارم!اون موقع آهنگ چدید سیروان یه صبح دیگه بود که واقعا صبح رو با او نشروع کردن یه مکافات واقعی بود.صداشو شنیم میخواستم بمیرم.بعد این صبح اهنگشو مثل دوره ی یزید تحریف کردم با امیر علی بخشنده مقلب به شب خنده یا بخی.حتما مینویسم براتون.

شاید این یه کوچولو کوتاه بود.

این بود غزل عاشقانه ی من تا غزل بعدی خدانگهدار

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (0)

niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به یه غزلم می باشد